#هر_روز_با_شهدا

 

❇️ شهید مهدی باکری

 

آن روز ها شهردار و من در شهرداری معاونش بودم. به زور رفتم دنبالش، رسیدیم به حومه شهر همان حلبی آبادهای قدیم، آب سرازیر شده بود داخل یک خانه، درزد، پیرمردی عصبانی در راه باز کرد و شروع کرد به بدو بیراه گفتن به شهردار

 

آن شب من و مهدی جوی کوچکی کندیم و آب را هدایت کردیم بیرون خانه، تا اذان صبح طول کشید. او می گفت : ما شهردار این شهریم باید بتوانیم جواب این مردم را بدهیم. تازه فهمیدم که مهدی شب های قبل را کجا صبح کرده بود

 

⚪️ در سازمان از مدیر گرفته تا کارکنان ساده همه باید نسبت به مسئولیتی که بر دوششان نهاده شده پاسخگو باشند.

 

برگرفته از کتاب معبری به آسمان


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها